فخر زمان میرزا از هاتف اصفهانی دیوان اشعار 15

هاتف اصفهانی

آثار هاتف اصفهانی

هاتف اصفهانی

فخر زمان میرزا صادق نیکو سرشت

1 فخر زمان میرزا صادق نیکو سرشت معدن عز و شرف، منبع جود و سخا

2 آن که رسد روز و شب از کف فیاض او جود به هر بی‌نصیب، فیض به هر بی‌نوا

3 منتظر فیض حق بود شب و روز و گشت عاقبت از لطف حق، کام دل او روا

4 از افق او دمید کوکب رخشنده‌ای کرده مه و مهر از آن، کسب فروغ و ضیا

5 از صدفش شد پدید در گران قیمتی هم ز صفا بی‌نظیر، هم ز شرف بی‌بها

6 از چمنش برکشید سرو سهی قامتی تازه و تر چون خضر، بر لب آب بقا

7 در چمن او شکفت تازه گلی مشکبوی نکهت او دلفریب، طلعت او جان فزا

8 آمد از او در وجود کودک فرخنده‌ای سرو قد و گلعذار، مهر رخ و مه لقا

9 سرو ز قدش خجل گل ز رخش منفعل غیرت گل رشک سرو، در شرف و در صفا

10 هر طرف از بوی اوست مشک‌فشان روز و شب جیب نسیم سحر، دامن باد صبا

11 نام نکو خواستند بهر وی و عاقبت کرد محمدرضا، نامزد او قضا

12 چون به سعادت گذاشت پا به جهان و گرفت مهر رخش همچو جان، بر رخ احباب جا

13 هاتف عشرت نصیب از پی تاریخ او کرد رقم کامیاب باد محمدرضا

عکس نوشته
کامنت
comment