- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 فغان ز ابلهی این خزان بی دم و گوش که جمله شیخ تراش آمدند و شیخ فروش
2 شوند هر دو سه روزی مرید نادانی تهی ز دین و خرد خالی از بصیرت و هوش
3 نه بر برون وی از لمعه هدایت نور نه در درون وی از شعله محبت جوش
4 گهی که در سخن آید هوس کند سامع که کاش ازین هذیان زودتر شود خاموش
5 وگر خموش شود حاصل مراقبه اش ز بار سر نبود غیر درد گردن و دوش
6 نگاه دار خدایا مدام جامی را ز شر زرق ریا پیشگان ازرق پوش
7 به گوش هوش رسان از حریم میکده اش صدای نعره مستان و بانگ نوشانوش