ای ز ایراد قلم هم نفسانت مرفوع از سعیدا غزل 414

ای ز ایراد قلم هم نفسانت مرفوع

1 ای ز ایراد قلم هم نفسانت مرفوع تابعانت به همه طبع و طبایع مطبوع

2 ذات او تا به صفت غیر خودی پیدا کرد چون تویی در کرم و خلق نیامد به وقوع

3 تا صول سبق حال گرفتم از عشق علم ماضی و مضارع به نظر گشته فروع

4 هر چه گاهی که نظر بر رخ او می افتد می کنم از ته دل سورهٔ اخلاص شروع

5 میل آن گوشهٔ ابرو به نگاه عجز است نیست مقبول نمازی که در او نیست خشوع

6 مهر ورزیدن این ماهوشان عین خطاست باده ای نوش که کیفش نبود نامشروع

7 بر نسب فخر و حسب تکیه حرام است حرام خودپرستی به همه دین و مذاهب ممنوع

8 بازگشت است رسیدن به خدا راه درست که به مطلب نرسیده است کسی جز به رجوع

9 طالعت گرچه سعیدا شده ابری خوش باش شاید آن ماه ز بخت تو کند باز طلوع

عکس نوشته
کامنت
comment