- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای ز نورت علم صبح سفید صادقان را به تو خوش صبح امید
2 ما چو صبح از تو به صدقیم علم جز به مهرت ز ازل نازده دم
3 تا به کی جامه جان چاک زنیم علم صدق بر افلاک زنیم
4 انجم اشک چو گردون ریزیم چون شفق اشک به خون آمیزیم
5 تاب مهری به دل ما افکن تا شود زان نفس ما روشن
6 برسانیم به روشن نفسی ناکسان را به مقامات کسی
7 هست در کشمکش نفس نژند جامی از ناکسی خود گله مند
8 مده از گرم روان واپسیش برهان از کسی و ناکسیش
9 گر چه راهی به خطا پیموده از عمل های ریاآلوده
10 به خلاصی ز ریا خاصش کن حلقه کوب در اخلاصش کن