ای ز نورت علم صبح سفید از جامی هفت اورنگ 87

ای ز نورت علم صبح سفید

1 ای ز نورت علم صبح سفید صادقان را به تو خوش صبح امید

2 ما چو صبح از تو به صدقیم علم جز به مهرت ز ازل نازده دم

3 تا به کی جامه جان چاک زنیم علم صدق بر افلاک زنیم

4 انجم اشک چو گردون ریزیم چون شفق اشک به خون آمیزیم

5 تاب مهری به دل ما افکن تا شود زان نفس ما روشن

6 برسانیم به روشن نفسی ناکسان را به مقامات کسی

7 هست در کشمکش نفس نژند جامی از ناکسی خود گله مند

8 مده از گرم روان واپسیش برهان از کسی و ناکسیش

9 گر چه راهی به خطا پیموده از عمل های ریاآلوده

10 به خلاصی ز ریا خاصش کن حلقه کوب در اخلاصش کن

عکس نوشته
کامنت
comment