ای دل ز دست برده به مشکین خط خودم از جامی غزل 590

ای دل ز دست برده به مشکین خط خودم

1 ای دل ز دست برده به مشکین خط خودم یکبار یاد کن به دو انگشت کاغذم

2 جمعیت من از تو مثنی شود اگر روزی کنی عزیز به یک لفظ مفردم

3 گردم به سر چو خامه جهان را ز دست تو گر خط دلکش تو نسازد مقیدم

4 تشدیدوار اگر چه نهی اره ام به فرق یابی در اتحاد چو حرف مشددم

5 شستم کتاب عشق به تدبیر عقل و باز خط تو می برد به سر درس ابجدم

6 دل از ره خیال زند نقب اگر چه بخت دیوار کرد سوی تو راه شد آمدم

7 جامی به عیش کوش که این شیوه قدیم تجدید یافت از سخنان مجددم

عکس نوشته
کامنت
comment