1 ای ز دست تجاسر خادم شربهای ملال نوشیده
2 اختلالی که من دارد نیست بر خاطر تو پوشیده
3 بدو ایام بیض و من صایم وز خطا در صواب کوشیده
4 نیم جوشیده دیگکی دارم قلقلش گوش نانیوشیده
5 از طریق کرم توانی کرد بدو چوبش تمام جوشیده
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 حسن تو بر ماه لشکر میکشد عشق تو بر عقل خنجر میکشد
2 خدمتش بر دست میگیرد فلک هر کرا دست غمت برمیکشد
1 هرچه مرا روی تو به روی رساند ناخوش و خوشدل بهروی خوش بستاند
2 هست به رویت نیازم از همه رویی گرچه همه محنتی به روی رساند
1 دردا و دریغا که دل از دست بدادم واندر غم و اندیشه و تیمار فتادم
2 آبی که مرا نزد بزرگان جهان بود خوش خوش همه بر باد غم عشق تو دادم
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به