1 چشم بهی مدار از این بدسگال قوم کاینجا شرافت همه کس دست خوردنی است
2 تاج غرور و فخر ز سرها فتادنی نقش وفا و مهر ز دلها ستردنی است
3 جز نقش نابکار «زر» آن هم ز دست غیر دیگر نقوششان همه از یاد بردنی است
4 اقوام روزگار به اخلاق زندهاند قومی که گشت فاقد اخلاق، مردنی است