چشم و گوش و دست و پا و خورد از نشاط اصفهانی مثنوی 25

نشاط اصفهانی

آثار نشاط اصفهانی

نشاط اصفهانی

چشم و گوش و دست و پا و خورد و خفت

1 چشم و گوش و دست و پا و خورد و خفت دوری از بیگانه نزدیکی بجفت

2 این نه فخری کادمی را در خور است زانکه در حیوان ازو افزونتر است

3 از فضول جلد حیوان کاستن جامه ی خود را بدان آراستن

4 کین سمور است، این خزاست، این قاقم است یا که این از پشم و آن ز ابریشم است

5 عاریت از فضله ی حیوان بود پس بحیوانت چه فضل از آن بود

6 غله در انبار و انبانت بود باز انباری بمورانت بود

7 سیم وزر داری نهان در خاک و گل موش زر دزدی و کوه سنگدل

8 تو مشو عریان که از خود رسته ام دل بترک این علایق بسته ام

9 گرتنت از ترک جامه فخر جوست جامه افکندی تو، مار افکند پوست

10 گر به نیروی توانایی خویش فخر جویی پیل دارد از تو بیش

11 ور تو را لافی ز ضعف و لاغریست پشه را بر تو از این ره برتریست

12 حرص خنزیر از تو افزون بیشکی ور قناعت میکنی همچون سگی

13 حلم داری خرز تو احلم بود ور غضب آری پلنگ اقدم بود

14 حیله و تزویر جویی روبهی راستی و صدق گاو ابلهی

15 جای در ویرانه بومی و غراب ور به آبادی ذبابی و کلاب

16 نطق اگر گویی که خاص آدمیست بازگو تا خود مراد از نطق چیست

17 گر تکلم بود تعبیر مراد شرح کردن از ضمیر و از فؤاد

18 این نباشد خاصه ی نوع بشر بلکه هر نوعیست با نطق دگر

19 باورت از من نیاید رو بباغ تا ببینی زاغ را همراز زاغ

20 ور ز نطق ادراک کلی شد غرض جنس و نوع و فصل، جوهر یا عرض

21 نیست ادراکی تو را بیرون ز حس مبدأ ادراک تو حس بود و بس

22 منتزع کلی شد از جزئی نخست آلت معقول تو محسوس تست

23 پنج حسی کالت ادراک ماست درد گر حیوان نه افزون شد نه کاست

24 آنچه پیدا در تو دروی هم عیان خود چه دانی تا چه دارد در نهان

25 هم اثر آمد مؤثر را دلیل هم سبب آمد مسبب را کفیل

26 از قیاس ار نیست در حیوان اثر از چه باشد جلب خیر و دفع شر

27 حس چو شد ادراک کلی را سبب نبود این نسبت بحساسی عجب

28 برشه بخل و سیاساتش نگر آن سیاسات از قیاساتش نگر

عکس نوشته
کامنت
comment