- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گران افتاده لنگر، کوه درد سینه فرسا را خدا صبری دهد دلهای از جا رفتهٔ ما را
2 به مجنون تنگ شد دشت جنون، از شور سودایم به هم پیچد سر شوریده ام، دامان صحرا را
3 تب گرمی چو شمع داغ آتش طلعتی دارم پر پروانه سازد نبض من، دست مسیحا را
4 به کنعان، چشم پاکی در سراغ خویشتن دارد نمی ماند به کف پیراهن یوسف، زلیخا را
5 دلم را بی قراری در بغل، آرام می گردد گران لنگر کند تمکین من، موج سبکپا را
6 به این شوخی نسوزد هیچکس را اختر طالع که بختم نیل چشم زخم شد، زلف شب آسا را
7 عبث ناصح مرا دست تسلّی می نهد بر دل نیندازد کف از بی طاقتی، شوریده دریا را
8 حزین ، از خامه ات خیزد، سروش وادی ایمن تجلی طور می سازد، نی آتش نواها را!