گران افتاده لنگر، کوه از حزین لاهیجی غزل 115

حزین لاهیجی

آثار حزین لاهیجی

حزین لاهیجی

گران افتاده لنگر، کوه درد سینه فرسا را

1 گران افتاده لنگر، کوه درد سینه فرسا را خدا صبری دهد دلهای از جا رفتهٔ ما را

2 به مجنون تنگ شد دشت جنون، از شور سودایم به هم پیچد سر شوریده ام، دامان صحرا را

3 تب گرمی چو شمع داغ آتش طلعتی دارم پر پروانه سازد نبض من، دست مسیحا را

4 به کنعان، چشم پاکی در سراغ خویشتن دارد نمی ماند به کف پیراهن یوسف، زلیخا را

5 دلم را بی قراری در بغل، آرام می گردد گران لنگر کند تمکین من، موج سبکپا را

6 به این شوخی نسوزد هیچکس را اختر طالع که بختم نیل چشم زخم شد، زلف شب آسا را

7 عبث ناصح مرا دست تسلّی می نهد بر دل نیندازد کف از بی طاقتی، شوریده دریا را

8 حزین ، از خامه ات خیزد، سروش وادی ایمن تجلی طور می سازد، نی آتش نواها را!

عکس نوشته
کامنت
comment