مگر ز آن گل شمیمی هست باد از مشتاق اصفهانی غزل 4

مشتاق اصفهانی

آثار مشتاق اصفهانی

مشتاق اصفهانی

مگر ز آن گل شمیمی هست باد صبحگاهی را

1 مگر ز آن گل شمیمی هست باد صبحگاهی را که دارد این نشاط‌افزایی و اندوه‌کاهی را

2 ز دوزخ گو مترسان داغ هجران دیده را زاهد کز آتش نیست باکی دور از آب افتاده ماهی را

3 چو ماهر کس نشد گم در ره عشقت چه می‌داند غم بی‌رهبری و محنت گم‌کرده‌راهی را

4 ندانی گر ز حرمان زلال وصل خود حالم بیا بنگر تپان در خاک این لب‌تشنه ماهی را

5 مپرس از صبح و شام کشور بختم که از ظلمت ز هم نشناسد اینجا کس سفیدی و سیاهی را

6 تو از ما فارغی کآسوده ساحل چه می‌داند چه حال از شورش دریا بود کشتی تباهی را

7 مگر دریابدم موجی وگرنه دست و پایی کو که در بحر افکند این بر کنارافتاده ماهی را

8 نظر چون از رخ مه‌طلعتان مشتاق بردارم که می‌بینم در این آیینه‌ها نور الهی را

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر