1 بجز از لب تو پسته بجهان شکر نریزد بجز از قد تو از سرو عبیر تر نریزد
2 نه همین بلعل شیرین خط سبز برفشاند به شکر لب تو طوطی نبود که پر نریزد
3 سر خود نهاده آشفته براه زلفت آری چو بصولجان رسد گوی چگونه سر نریزد
4 زحدیث درد هجران بنویسم ار حدیثی نبود شبی که کلکم بورق شرر نریزد
5 من خاکی ار زحیدر نکم طمع نشاید که سحاب آب بر گل نتواند ار نریزد
6 اسدالله آنکه نامش چو برند در نیستان نشود که پنجه از بیم زشیر نر نریزد