- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بجز مسافر دل کو بشام زلف تو ماند مسافری بعراق و حجاز و شام نماند
2 گدای میکده نازم که حشمتش ابدیست و گرنه بر کی و جمشید احتشام نماند
3 چنانچه آتش روی تو شعله زد بجهانی بغیر عنبر زلف تو هیچ خام نماند
4 چو کام خویش گرفتم زوصل روی نکو در آرزوی بهشتم هوای کام نماند
5 بپارس تا تو صنم پرده از رخ افکندی بسومنات دگر یک بت از رخام نماند
6 زازدحام دگر وحشیان از آن خم زلف مقام مرغ نوآموز تو بدام نماند
7 همین نه رند خرابات از تو بدنام است بدور عشق تو یک شیخ نیکنام نماند
8 زبسکه بود پریشان چو حال آشفته مرا بزلف تو دیگر ره پیام نماند
9 مرا چو نقطه گرفتند در میان اعدا بغیر تیغ علی دیگر انتقام نماند