-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 جز شمع کافوری مخوان آن سرو سیم اندام را کز تن چو پیراهن کشد روشن کند حمام را
2 گیسوی مشکین بر تنش گویی نهاده باغبان بهر شکار بلبلان بر خرمن گل دام را
3 نبود شب مهمانیش حاجت به شمع افروختن کز رخ فروغ صبحدم بخشد نماز شام را
4 از عام دین و دل برد وز خاص زهد و معرفت گسترده دامی خط او تاراج خاص و عام را
5 طوق سیه بختی شده در گردن جان لازمم تا گرد رویش دیده ام آن خط عنبر فام را
6 آرام جانم می برد رفتار تو کو یک زمان بنشین و آرامی بده این جان بی آرام را
7 گفتار جامی را نشان وصف جمالش پس چه غم گر راوی شعرش کند محو از تخلص نام را