- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مگر مردی ز مردان طلب کار بگرد گور مردان گشت بسیار
2 شبی میگشت خوش خوش گرد خاکی بگوش او رسید آواز پاکی
3 که تا کی گور مردان را پرستی بگرد کار مردان گرد و رستی
4 تو در بیچارگی اول قدم نه وزان پس سرسوی خوان کرم نه
5 چو آن خوان کرم را برکشیدند گنه کاران عاصی در رسیدند
6 چو خوان را پیش علیون نهادند سر دربان ز در بیرون نهادند
7 چو در وان راز در بیرون نهادست هر آن کس را که باید درگشادست
8 اگر تو بیگناهی گر گنه کار بخوان بنشین که سلطان میدهد بار
9 چون آن خوان کرم گسترده آمد همه کردار بد ناکرده آمد
10 مشو ای عاصی بیچاره نومید که چون پیدا شود اشراق خورشید
11 اگر افتد بقصر پادشایی هم افتد نیز بر کنج گدایی
12 کسی کو برهنه است امروز در راه درو به تابد آن خورشید درگاه
13 چو کار مخلصان آمد خطرناک گنه کاران برند این گوی چالاک
14 نبیند مرد خود بین پادشا را انین المذنبین باید خدا را
15 درین ره نیست خود بینی خجسته تنی لاغر دلی باید بخسته