هرجا نشسته، بی سروسامان از سلیم تهرانی غزل 217

سلیم تهرانی

آثار سلیم تهرانی

سلیم تهرانی

هرجا نشسته، بی سروسامان نشسته است

1 هرجا نشسته، بی سروسامان نشسته است نقش دلم به عشق، پریشان نشسته است

2 رفت از برم چو یار، تماشای گریه کن دریا بود خموش چو طوفان نشسته است

3 از دل اثر نماند [و] غم او همان به جاست بر باد رفت خانه و مهمان نشسته است

4 از بس فشرده ام به هم از جور روزگار دندان من چو بخیه به دندان نشسته است

5 موری ز قید سلسله ی غم خلاص نیست این گرد بر سریر سلیمان نشسته است

6 ای گل بیا که بی تو به طرف چمن سلیم دلگیر همچو طفل دبستان نشسته است

عکس نوشته
کامنت
comment