- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 هر کجا زد خیمه چون ماه سپهر آن آفتاب بیدلان از رشته جان ساختند آن را طناب
2 بس که در هر منزلی آید ز چشمم سیل خون خیمه ها در دیده مردم نماید چون حباب
3 تا نشانم گرد راهش هر طرف تابد عنان پیش پیش خیل او پاشم ز ابر دیده آب
4 او دهد جولان سمند و من در آن غم کز چه رو دست او گیرد عنان یا پای او بوسد رکاب
5 بیش ازین گو آفتاب آن عارض نازک مسوز ورنه آهی برکشم از دل که سوزد آفتاب
6 ز آفتاب آن رخ چه سان پوشد کسی کز نازکی تاب می نارد که بر وی سایه اندازد نقاب
7 جامی از غم مرد چون تاخیر قتلش کرد یار آه کز بخت وی این تاخیر شد عین شتاب