-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 هر چه در هستی ما هست چنان در بازیم که اگر سوزن با ما بود آن در بازیم
2 در وفا تا بتوانیم چه تقصیر کنیم با تو ما را به دل آن است که جان در بازیم
3 جانِ جانی تو اگر جان نبود جانان هست اصلِ سرمایه توی سود و زیان در بازیم
4 چون که پیدات نهان است و نهانت پیدا شرط آن است که پیدا و نهان در بازیم
5 و الله ار کون و مکان بی تو پشیزی ارزد هستیِ ما چه زند کون و مکان در بازیم
6 از تو ما را به بهشتی نتوان قانع شد گل ستانی چه بود هر دو جهان در بازیم
7 کفر و دین هر دو به یک جو چو تو با ما باشی هر چه غیرِ تو بود با تو روان در بازیم
8 بیتو خود سایهی طوبا تفِ دورخ باشد با تو فردوس ببخشیم و جنان در بازیم
9 ناز بس گر سخن این است و نزاری ماییم دل به دیوانگی و سر به زبان در بازیم