1 هر چیز رسد ز اهل دوران مخروش وز قسم ازل زیاده را بیش مکوش
2 بر بند ز ناشنیدنی پرده گوش وز هر چه نه گفتنی زبان دار خموش
1 بهر عمر جاودان شد هر که را چیزی سبب خضر را آب حیات و رند را آب عنب
2 گفتهای یک تیره شب تا روز همدم باشمت تیرهتر از روز هجر ما نباشد هیچ شب
1 ز عشق هست به دل بار صد هزار مرا هنوز شکر بود صدهزار بار مرا
2 گرم بود می گلگون ز ساقی گلرخ به حور و کوثرت ای پارسا چه کار مرا؟
1 یاران که یکیک از من بیدل جدا شدند کس را وقوف نیست که هر یک کجا شدند
2 بیگانگی چو بوده در آخر طریقشان اول چرا به هجرکشان آشنا شدند