خیال خود همه باید، ز سر از سلمان ساوجی غزل 311

سلمان ساوجی

آثار سلمان ساوجی

سلمان ساوجی

خیال خود همه باید، ز سر به در کردن

1 خیال خود همه باید، ز سر به در کردن دگر به عالم سودای او گذر کردن

2 زمان زمان به جهانی رسیدن عشقش وزان جهان به جهانی دگر سفر کردن

3 به منزلی که نباشد حبیب اگر باشد سودا دیده نباید، در آن نظر کردن

4 چو شمع در نظر او شبی هوس دارم به پا ستادن و خوش خدمتی به سر کردن

5 مطولست به غایت حکایت عشقش نمی‌توان به عبارات مختصر کردن

6 فرو مکش سخن موی در میان ای دل چه لازمست سخن را درازتر کردن

7 دل مرا که به بویی است قانع از تو چو مشک چه باید این همه خونابه در جگر کردن؟

8 درین هوس که تویی باید اول ای سلمان هوای دنیی و عقبی ز سر به در کردن

9 به باد، جان به تمنای دوست بر دادن ز خاک سر به تماشای یار بر کردن

عکس نوشته
کامنت
comment