1 هر کس که دید روی تو آهی ز جان کشید هر دل که شد اسیر تو دست از جهان کشید
2 هر خون که ریختی تو به محشر نشد حساب پنداشتم حساب تو را میتوان کشید
3 دیشب به یاد قد تو از دل کشیدهام آهی که انتقام من از آسمان کشید
4 آن را که چرخ داد به کف سر خط امان خود را به زیر سایه پیر مغان کشید
5 یک بارگی خصومت عشاق و بوالهوس برخاست از میانه چو تیغ از میان کشید
6 ابروی او که مایهٔ چندین گشایش است منت خدای را که به قتلم کمان کشید
7 مسکین کسی که داد ز کف آستین تو مسکینتر آن که پای از آن آستان کشید
8 این است اگر تطاول گلچین و باغبان باید قدم فروغی از این گلستان کشید
دیدگاهها **