- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 زد قدم هرکس به گیتی پیشه دیگر گرفت وقت رندی خوش که در دیر آمد و ساغر گرفت
2 در هوای گلشن آن مرغ به خاک افتادهام کاتشم از گرم پروازی به بال و پر گرفت
3 جور کمتر کن مبین کوتاه دستم را که هست عاجز اما میتواند دامن داور گرفت
4 نیست در عالم جوانمردی چو پیر میفروش کو بر من می ز زاهد خرقه و دفتر گرفت
5 در خرابات مغان کی زیردست غم شویم تا ز دستی میتواند دست ما ساغر گرفت
6 هیچکس لب تا دم مردن نبست از حرف عشق این حکایت را بپایان چون رساند از سر گرفت
7 شعلهگر از ازل از آه گرمی برنخاست آسمان بهر چه یارب رنگ خاکستر گرفت
8 آه گرمی بر لب مشتاق دوش از دل رسید رفت تا در خود کشد دم پای تا سر درگرفت