هر زمان بویی از آن جعد سمن‌سا از صامت بروجردی غزل 39

صامت بروجردی

آثار صامت بروجردی

صامت بروجردی

هر زمان بویی از آن جعد سمن‌سا می‌رسد

1 هر زمان بویی از آن جعد سمن‌سا می‌رسد تازه جانی بر روان مرده ما می‌رسد

2 شکوه از جور تو کردن دل‌پسند عقل نیست خیر محض است آنچه از مولی به مولی می‌رسد

3 در بر نادان جفا باشد ولی عین وفاست آنچه بر مجنون صحرایی ز لیلی می‌رسد

4 اوفتاد آوازه‌ام در عشقت از عالم بلی سیل خاموش نماید چون به دریا می‌رسد

5 شکر احسانت که تا ننهاده دردی روی من درد دیگر درد را بهر مدارا می‌رسد

6 نقد باشد در بر ما وعده فرادی تو گر که گویند آخر نسیه به دعوا می‌رسد

7 درد از پهلوی (صامت) فیض چندانی نبرد بی‌نصیبست آنکه در آخر به یغما می‌رسد

عکس نوشته
کامنت
comment