هر زمان دل را هوای کوی جانان بر سر از سعیدا غزل 83

هر زمان دل را هوای کوی جانان بر سر است

1 هر زمان دل را هوای کوی جانان بر سر است ذوق جانبازی است دل را تا مرا جان در بر است

2 کوه را خون جگر شد آب در راه فنا شاهد این رمز، اندوه دل و چشم تر است

3 ای جمالت جنت و سرو قدت طوبای او وی زنخدان تو زمزم، ای دهانت کوثر است

4 گر از‌ آن مژگان آن رخساره می خواهی مراد نقد جانی هست اینک سنجر است و خنجر است

5 عقبهٔ هستی چو طی خواهی کنی میخانه رو تا به ملک نیستی یک ساغر می رهبر است

6 عشقبازی گر نه آیین مسلمانی بود اندرین بتخانه پس اول سعیدا کافر است

عکس نوشته
کامنت
comment