- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 هر زمان عشقش سر از جایی دگر بر میکند سوزش اندر هر سری سودای دیگر میکند
2 با کمال خویشتن بینی، نمیدانم چرا؟ هر زمان آیینه را با خود برابر میکند
3 صورت ماهیت رویش نمیبیند کسی هر کسی با خویشتن نقشی مصور میکند
4 جان همی سوزد مرا چون عود و از انفاس من بوی جان میآید و مجلس معطر میکند
5 سینهام پر آتش است و دم نمییارم زدن زانکه گر لب میگشایم دود سر بر میکند
6 در فراقش مینویسم نامهای وز دست من خامه خون میگرید و خط خاک بر سر میکند
7 شرح سودای دل ریشم، سواد نامه را چون سواد چشم من هر دم به خون تر میکند
8 بوی انفاس نسیم خاک کویت میدهد زان روایتها که باد روحپرور میکند
9 گر غم عشقت مجرد ساخت سلمان را چه شد؟ کوی عشق است اینکه سلمان را قلندر میکند