هر دم که جان وصال تو از جهان ملک خاتون غزل 639

جهان ملک خاتون

آثار جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

هر دم که جان وصال تو را یاد می کند

1 هر دم که جان وصال تو را یاد می کند از غصّه جهان دلم آزاد می کند

2 چشمت بریخت خون دل مردمان به زجر آن شوخ دیده بین که چه بیداد می کند

3 سرو قدت چو بگذرد اندر میان باغ بالاش ناز با قد شمشاد می کند

4 در صبحدم به سوی گلستان گذار کن بلبل ز گل شنو که چه فریاد می کند

5 مسکین دل ضعیف نحیفم به هر نفس بر وعده وصال تو دل شاد می کند

6 هر بد که گوید از من دلخسته ام چه سود مشنو تو زینهار که افساد می کند

7 بلبل ز بهر گل بکشد جور بر هزار خسرو ببین چه ظلم به فرهاد می کند

عکس نوشته
کامنت
comment