هر دم ز تو بر سینه صد داغ جفا خواهم از جامی غزل 702

هر دم ز تو بر سینه صد داغ جفا خواهم

1 هر دم ز تو بر سینه صد داغ جفا خواهم با درد تو خو دارم حاشا که دوا خواهم

2 هر کس به هوای دل خواهد ز تو مقصودی این جمله طفیل تو من از تو تو را خواهم

3 نتوان به مژه رفتن از رهگذرت گردی آن به که من این سرمه از باد صبا خواهم

4 نبود چو رقیبانم در حوصله پیوندت لیک از تو رقیبان را چون خویش جدا خواهم

5 دی از تو وفا جستم دادی به جفا وعده باز آمده ام امروز کان وعده وفا خواهم

6 دستم به سر سروت چون می نرسد خود را در راه تو چون سایه افتاده ز پا خواهم

7 گفتی که که را خواهی از خیل بتان جامی چشمی ست مرا آخر غیر از تو که را خواهم

عکس نوشته
کامنت
comment