1 هر دم طرحی زمانه بنیاد کند دلهای شکسته را ازان شاد کند
2 نقشی بکشد ز نو بر این لوح کهن تا آینده گذشته را یاد کند
1 ای شده زندان درم مشت تو بند بر آنجا ز هر انگشت تو
2 پیش که ایام کند رنجه ات گردش او تاب دهد پنجه ات
1 چاره نبود اهل شهوت را ز زن صحبت زن هست بیخ عمر کن
2 زن چه باشد ناقصی در عقل و دین هیچ ناقص نیست در عالم چنین