- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 هر دم روم ز هوش و کنم خیر باد خویش بی یاد او مباد بیابم به یاد خویش
2 دایم به نامرادی خود زیست کرده ام تا یافتم ز حضرت عزت مراد خویش
3 در عهد [پادشاهی] ملک وجود خود بیداد کردم و نرسیدم به داد خویش
4 هرگز به آن نشانهٔ مقصد نمی رسی داری چو تیر تا کجیی در نهاد خویش
5 خورشید را به روی تو تشبیه کرده ایم ما سهو کرده ایم در این اجتهاد خویش
6 با آن که صلح با دو جهان کرده ایم ما فارغ نگشته ایم هنوز از جهاد خویش
7 با ما هر آنچه یار سعیدا کند نکوست ما را گمان بد نبود ز اعتقاد خویش