- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 هر دمم، چهره به خون مژه، تر میگردد حالم از عشق تو، هر روز، بتر میگردد
2 بر مگرد از من و گر زانکه تو بر میگردی دین و دنیا و سعادت، همه، بر میگردد
3 روی، پنهان مکن از من، که پری رویان را کار حسن، از نظر اهل نظر، میگردد
4 فکر، در راه هوای تو، ز پا میافتد عقل، در کوی خیال تو، به سر میگردد
5 رحم کن بر دلم ای ماه، که از آه دلم خانه ماه فلک، زیر و زبر میگردد
6 آب و سنگم همه بردی و کنون دیده من آسیایی است که بر خون جگر میگردد
7 تا کجا باد صبا، بوی تو در یوزه کند روز و شب بی سروپا بر همه در میگردد
8 تیغ از دست تو عمر ابدی، میبخشد زهر بر یاد تو، جلاب و شکر میگردد
9 رفت بر بوک و مگر عمر تو سلمان چه کنم کار دنیا همه، بر بوک و مگر میگردد