1 هر پسر کو از پدر لافد نه از فضل و هنر فی المثل گر دیده را مردم بود نامردم است
2 شاخ بی بر گر چه باشد از درخت میوه دار چون نیارد میوه بار اندر شمار هیزم است
1 ای ز وجود تو نمود همه جود تو سرمایه بود همه
2 مبدع نوی و کهن ما تویی هست کن و نیست کن ما تویی
1 ای ز کرم چاره گر کارها مرهم راحت نه آزارها
2 روشنی دیده بینندگان پردگی پرده نشینندگان
1 از حسن آن بصری نافذ بصر نکته ای آرند عجب مختصر
2 کز دل غفلت زده گر دم فشاند آن نفس پاک که حجاج راند