هر آه جگرسوز که از سینه برآید از جامی غزل 319

هر آه جگرسوز که از سینه برآید

1 هر آه جگرسوز که از سینه برآید دودی ست کزو بوی کباب جگر آید

2 نزدیک به مردن رسم از بس که طپد دل چون شکل تو از دور مرا در نظر آید

3 من بنده روی تو که هر بار که بینم در چشم من از بار دگر خوب تر آید

4 از خون جگر رهگذر دیده ببندم زان روزنه گر غیر خیال تو درآید

5 بگذر به سرم عمر کسی تا فکنم سر در پای تو زان پیش که عمرم به سر آید

6 پیوسته دعای تو کنم چون کنم این ست کاری که به دست من درویش برآید

7 جز ناله مکن کار دگر جامی ازین پس باشد که ز صد ناله یکی کارگر آید

عکس نوشته
کامنت
comment