هر گه که دل به یاد لبی جوش می زند از سعیدا غزل 305

هر گه که دل به یاد لبی جوش می زند

1 هر گه که دل به یاد لبی جوش می زند صد موج بوسه بر لب خاموش می زند

2 گردم به گرد مست شرابی که بی دریغ خود را به زور غمزه در آغوش می زند

3 بر هم نمی زند مژه، چشم تحیرم گه در هوای دوش در آغوش می زند

4 مینا و جام و دختر رز رقص می کنند بوس و کنار و خنده به هم جوش می زند

5 مینای باده آینه گر نیست پس چرا دایم به قلب رند نمدپوش می زند؟

6 خامش نشد حکایت خامان روزگار آری همیشه دیگ هوس جوش می زند

7 صهبا نصیب کوزهٔ سربسته می شود معنی همیشه بر لب خاموش می زند

8 مژگان کلاه عقل سعیدا زند به تیر ابروش تیغ بر کمر هوش می زند

عکس نوشته
کامنت
comment