-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 هر گه که ناوکی ز کمانت کمانه کرد اول شکاف سینهٔ مرا نشانه کرد
2 دستی که بر میان وصال تو میزدم تیغ فراق منقطعش از میانه کرد
3 تا چشمم اوفتاد به شاهین زلف تو عنقای عشق بر سر من آشیانه کرد
4 سیل غمت فتاد به فکر خرابیام چندان که در خرابه من جغد خانه کرد
5 در ناف آهوان ختا نافه گشت خون تا جعد مشکبوی تو را باد شانه کرد
6 هر سر خبر ز سر محبت کجا شود الا سری که سجدهٔ آن آستانه کرد
7 تنها من اسیر خط و خال او شدم بس مرغ دل که صید بدین دام و دانه کرد
8 تیغ ستم کشیده به سر وقت من رسید الحق که در حقم کرم بیکرانه کرد
9 گفتم مگر ز باده به دامن نشانمش برخاست از میانه و مستی بهانه کرد
10 منت خدای را که شراب صبوحیام فارغ ز ورد صبح و دعای شبانه کرد
11 بی مهری از تو دید فروغی ولی مدام فریاد از آسمان و فغان از زمانه کرد