1 هر گه که ز جور تو من دل خسته در کار تو پاره یی شوم آهسته
2 آید هوس تو گوش جانم گیرد و آرد بسر کوی تو گردن بسته
1 تا دم باد صبا بگشا دست گرهی از دل ما بگشا دست
2 هر فتوحی که جهانراست ز گل همه از باد هوا بگشادست
1 اگر امروز آن بتم همدم نیاید نصیب جان من جز غم نیاید
2 نیامد دوش و جانم بر لب آمد ز بیم آنکه امشب هم نیاید
1 هرکه به روی لعل شیرین تو فرمان میدهد جان شیرین از بن سی و دو دندان میدهد
2 چشم بدمستت به زخم تیغ حاصل میکند هر قراری کان سر زلف پریشان میدهد