1 هر گه که گذر کنم بر آب صافی وز شوق نظر کنم در آب صافی
2 چندان گریم که آب صافی گردد از خون دو چشم من شراب صافی
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 یاری که رخش قبله صاحبنظران است چشم و دل مردم به جمالش نگران است
2 خواهم که ببوسم قدمش نیست مجالم هر جا که نهم دیده سر تاجوران است
1 اگر نگار من از رخ نقاب بگشاید به حسن خویش جهان سر به سر بیاراید
2 جمال خود به نقاب از نظر همیپوشد به سمع او برسانید، کاین نمیباید
1 روی زیبا چون تماشا را به گلزار آورد شاخ گل را شرم بادا گر گلی بار آورد
2 گر صبا از زلف او بویی به سوی چین برد مشک را در نافۀ آهو به ز نهار آورد
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به