1 هر دیده که روزی به جمالت نگریست چون از تو جدا ماند چرا خون نگریست
2 هر چند که بی تو زنده ام حیرانم زان کس که رخ تو دید و دور از تو بزیست
1 ای ز کرم چاره گر کارها مرهم راحت نه آزارها
2 روشنی دیده بینندگان پردگی پرده نشینندگان
1 ای ز وجود تو نمود همه جود تو سرمایه بود همه
2 مبدع نوی و کهن ما تویی هست کن و نیست کن ما تویی
1 از حسن آن بصری نافذ بصر نکته ای آرند عجب مختصر
2 کز دل غفلت زده گر دم فشاند آن نفس پاک که حجاج راند