1 هر لحظه دو چشمم آرزوی تو کنند دزدیده ز هم، نظر به روی تو کنند
2 این است وصیتم دم مردن و بس کاندر لحدم روی به سوی تو کنند
1 بی تو شب تا روز چون شمعم به چشم تر گذشت اشک دامانم گرفت و آتشم از سر گذشت
2 بر سر راهش ندارم لذتی از انتظار یار پنداری که امروز از ره دیگر گذشت
1 خوشم که ضعف چنان کرده روشناس مرا که چشم آینه مژگان کند قیاس مرا
2 چو غنچه تا به گریبان نهفته در مژهام فتاده کار به نظاره در لباس مرا
1 ناگفته ماند صد سخن آرزو مرا لب بسته ناامیدی ازین گفتگو مرا
2 در چشم خلق بس که مرا خوار کردهای نشناسد آب روی، کس از آب جو مرا
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به