1 هر فرد، به علم، فرد اکبر نشود آیینه به خورشید برابر نشود
2 آن کس که به قدر حال، هوشی دارد داند که گوهرشناس، گوهر نشود
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 خلاصیام ز کمند تو در ضمیر مباد اگر اسیر تو نبود دلم اسیر مباد
2 نهفته مهر تو در سینه ورنه میگفتم چو صبح سینه چاکم رفوپذیر مباد
1 از شیشه نه می در دل مخمور فرو ریخت انوار تجلیست که بر طور فرو ریخت
2 گلچین چمن دامن گل را ز خجالت چون دید گل روی تو از دور، فرو ریخت
1 هر سر موی من از دود تو در فریاد است نالهام نغمه نی نیست که گویی بادست
2 دیده بینور شود گر نکنم گریه چو شمع مردم چشم مرا خانه ز سیل آباد است
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **