1 هر کام که در جهان میسر گردد چون کار به پایان رسد ابتر گردد
2 نیکو نبود هیچ مرادی به کمال چون صفحه تمام شد، ورق برگردد
1 شب شود روز از خیال عارض جانان ما شمع گو منت منه بر کلبه احزان ما
2 بر لب استغفار و در دل نقش روی و زلف یار بت درون پیرهن میپرورد ایمان ما
1 خرم دلی که در خم زلف تو جا گرفت آسوده آنکه خانه به کوی بلا گرفت
2 خاک درت ز رشک نهفتم به آب چشم تا چشم غیر، روشنی از توتیا گرفت
1 رهزدن درخانه کار چشم فتّان بوده است ناوک در کیش صیدانداز، مژگان بوده است
2 سرد شد هنگامه دیوانه تا از شهر رفت آتش سودا همین در سنگ طفلان بوده است