هر شبی تا به سحر دست دعا بگشایم از کمال خجندی غزل 808

کمال خجندی

آثار کمال خجندی

کمال خجندی

هر شبی تا به سحر دست دعا بگشایم

1 هر شبی تا به سحر دست دعا بگشایم که مگر یک شبی آن بند قبا بگشایم

2 همچو من عقد گشانی نبود در عالم گر گره ز ابروی آن ترک خطا بگشایم

3 دوست در خانه فرود آمد و من در بستم کار بر رخ خصم در بسته چرا بگشایم

4 مرغ دل باز هوای سر زلفش دارد گاه آن شد که منش بند ز پا بگشایم

5 همه آفاق شود مشک فشان گر نفسی راز گیسوی تو با باد صبا بگشایم

6 حالیا عزم سفر دارم و را در پیش است بار بر بسته ندانم که کجا بگشایم

7 چه گرهها که گشاده شود از کار کمال گر شبی حلقه آن زلف دوتا بگشایم

عکس نوشته
کامنت
comment