- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 هر شبی تا به سحر دست دعا بگشایم که مگر یک شبی آن بند قبا بگشایم
2 همچو من عقد گشانی نبود در عالم گر گره ز ابروی آن ترک خطا بگشایم
3 دوست در خانه فرود آمد و من در بستم کار بر رخ خصم در بسته چرا بگشایم
4 مرغ دل باز هوای سر زلفش دارد گاه آن شد که منش بند ز پا بگشایم
5 همه آفاق شود مشک فشان گر نفسی راز گیسوی تو با باد صبا بگشایم
6 حالیا عزم سفر دارم و را در پیش است بار بر بسته ندانم که کجا بگشایم
7 چه گرهها که گشاده شود از کار کمال گر شبی حلقه آن زلف دوتا بگشایم