-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 هر شب دل پر خونم بر خاک درت افتد باشد که چو روز آید بروی گذرت افتد
2 زیبد که ز درگاهت نومید نگردد باز آن کس که به امیدی بر خاک درت افتد
3 آیم به درت افتم، تا جور کنی کمتر از بخت بدم گویی خود بیشترت افتد
4 من خاک شوم، جانا، در رهگذرت افتم آخر به غلط روزی بر من گذرت افتد
5 گفتم که: بده دادم، بیداد فزون کردی بد رفت، ندانستم، گفتم: مگرت افتد
6 در عمر اگر یک دم خواهی که دهی دادم ناگاه چو وابینی رایی دگرت افتد
7 کم نال، عراقی، زانک این قصهٔ درد تو گر شرح دهی عمری، هم مختصرت افتد