- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 هر شب افروخته از آتش دل مشعله ها رود از کوی غمت سوی عدم قافله ها
2 دلم از پرتو خورشید رخت قندیلی ست کز سر زلف تو آویخته با سلسله ها
3 شرح اسرار خرابات نداند همه کس هم مگر پیر مغان حل کند این مسئله ها
4 در ره فقر و فنا بی مدد عشق مرو که کمینگاه حوادث بود این مرحله ها
5 گفت و گوی خرد از حد بگذشت ای ساقی باده در ده که ندارم سر این مشغله ها
6 ساعتی گوش رضا سوی من دلشده نه کامشب از دست تو هم پیش تو دارم گله ها
7 واقف از سر خرابات جز آن مست نشد که به میخانه برآورد چو جامی چله ها