1 هر شب ز غمت تازه عذابی بینم در دیده به جای خواب آبی بینم
2 و آنگه که چو نرگس تو خوابم ببرد آشفتهتر از زلف تو خوابی بینم
1 دی خوش پسری دیدم اندر زوزن گر لاف زنی ز خوبرویان زو زن
2 او بر دل من رحم نکرد و زن کرد خود داد منش ستاند زو زن
1 ای باد که جان فدای پیغام تو باد گر برگذری به کوی آن حورنژاد
2 گو در سر راه مهستی را دیدم کز آرزوی تو جان شیرین میداد
1 هر گه که تو نعل اسب دیگران بندی داغی دگرم بر دل حیران بندی
2 قربان شومت پیش چو بر … وز کیش بر آیم چو تو قربان بندی