-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 هر شبی گویم که: فردا ترک این سودا کنم باز چون فردا شود امروز را فردا کنم
2 چون مرا سودایت از روز نخستین در سرست پس همان بهتر که آخر سر درین سودا کنم
3 ای خوشا! کز بیخودیها سر نهم بر پای او بعد از آن از شرم نتوانم که سر بالا کنم
4 ای که میگویی: دل گم گشته خود را بجوی من که خود گم گشته ام او را کجا پیدا کنم؟
5 بس که خوارم، از سگانت شرم می آید مرا چند خود را در میان مردمان رسوا کنم؟
6 من کیم تا از غلامان تو گویم خویش را؟ من چه سگ باشم که در خیل سگانت جا کنم؟
7 عاشق مستم، هلالی، مجلس رندان کجاست؟ تا دل و جان را فدای ساقی زیبا کنم