- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 هر شبی آهم حریم سدره را روشن کند شاخ طوبی را درخت وادی ایمن کند
2 شد پریشان کار من از فکر آن نامهربان مهربانی کو که اکنون فکر کار من کند
3 شد تنش ز آسیب تار و پود پیراهن فگار کاش کز گلبرگ تر ترتیب پیراهن کند
4 دل که از غم سوخت هم در آتش غم سر نهد گلخنی بستر هم از خاکستر گلخن کند
5 گر نخواهد سختی حال گرفتاران خدای نیکوان را تن چرا از سیم و دل ز آهن کند
6 گر برد بویی ز ذوق خاکسارانت ملک ز آسمان آید فرو خاک درت مسکن کند
7 بر رخ جامی بود بی رویت از دوزخ دری گر ز روضه خازن اندر قبر او روزن کند