هر شبی آهم حریم سدره را روشن کند از جامی غزل 298

هر شبی آهم حریم سدره را روشن کند

1 هر شبی آهم حریم سدره را روشن کند شاخ طوبی را درخت وادی ایمن کند

2 شد پریشان کار من از فکر آن نامهربان مهربانی کو که اکنون فکر کار من کند

3 شد تنش ز آسیب تار و پود پیراهن فگار کاش کز گلبرگ تر ترتیب پیراهن کند

4 دل که از غم سوخت هم در آتش غم سر نهد گلخنی بستر هم از خاکستر گلخن کند

5 گر نخواهد سختی حال گرفتاران خدای نیکوان را تن چرا از سیم و دل ز آهن کند

6 گر برد بویی ز ذوق خاکسارانت ملک ز آسمان آید فرو خاک درت مسکن کند

7 بر رخ جامی بود بی رویت از دوزخ دری گر ز روضه خازن اندر قبر او روزن کند

عکس نوشته
کامنت
comment