1 هر صبح که کردیم به غم شام گذشت هر جور که دیدیم ز ایام گذشت
2 آلام اگر دست ز ما باز نداشت ما پیر شدیم و درک آلام گذشت
1 آن ماه سخن ز بامیان میگوید اسرار گذشتهٔ جهان میگوید
2 دل قصهٔ عشق او ز چشمش پنهان از موی شنیده بامیان میگوید
1 آن فر و شکوه کبریاییت چه شد؟ آن لاف خدیوی و خداییت چه شد؟
2 صد قرن بر افکار و عقول مردم فرماندهی و حکمرواییت چه شد؟
1 طفلی بودم غنوده بر بستر ناز برخاست ز دور نغمه های دمساز
2 تا گوش نهادم نه صدا بود و نه ساز ای شور جوانی! تو کجا رفتی باز