هر صبح خروشی ز دل تنگ برآریم از جامی غزل 704

هر صبح خروشی ز دل تنگ برآریم

1 هر صبح خروشی ز دل تنگ برآریم فریاد ز مرغان شبآهنگ برآریم

2 ساقی گل ما را بزن از جام می آبی تا روزنه نام و در ننگ برآریم

3 مستی و خموشی نسزد مطرب ما کو تا شور و فغانی ز نی و چنگ برآریم

4 ما آینه طلعت یاریم نشاید کز همدمی تیره دلان زنگ برآریم

5 فرهادوشانیم که گر قیمت لعلت صد گوهر کانی بود از سنگ برآریم

6 چون صلح کنان بر صف یاران فکنی تیر ما بر سر پیکان تو صد جنگ برآریم

7 جامی سوی میخانه کش این جامه ازرق باشد که به آب می گلرنگ برآریم

عکس نوشته
کامنت
comment