- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 هر صبح دم پیغام خود گویم بزاری باد را تا عرض حال دل کند آن سرو حوری زاد را
2 پیش درش افتاده ام بر خاک ره چون بندگان زین باب دیدم در شرف اسباب پیش افتاد را
3 گر رفت اشکم در زمین از تربیت های غمش آخر رسانید این دلم تا آسمان فریاد را
4 خواهم که بر بنیاد دل بنیاد صبری افکنم عشقش بهم بر می زند دیوار این بنیاد را
5 تا ذکر آن لب ورد من شد در میان هر سخن شیرین و خوب و مختصر میخوانم این اوراد را
6 دم زد ز آل لعل او چشمم باثبات نسب آردگواه اندر نظر این اشک مردم زاد را
7 از چشم مستش قاسمی دارد دلی در موج خون رحمی نشد بر صید خود آن دل سیه صیاد را