1 هر صبح که جام عشق گیرم بر دست سرمایه نیستی کنم در سر هست
2 هر لحظه برانگیخت قیامت ز وجود هر جرعه ز جان تو که در جام بنشست
1 شرابِ تلخ هنی تر ز انگبین باشد به خاصه کز کفِ سروِ سمن سرین باشد
2 نه در بهشت شراب است و شاهدست اینک شراب و شاهد ازین خوب تر همین باشد
1 غذا چون کنم دردی از آفتاب موافق تر الحق می از آفتاب
2 بیا ساقیا ساغری ده به من که عکسش بریزد خوی از آفتاب
1 مرا دلی ست ز تیمار بی دلی در وا معلق است به مویی چو ذره ای ز هوا
2 چو ذره مضطربم در هوای خورشیدی که زیر سایة زلفش خرد کند مأوا
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به