- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 هر لحظه غمزهها به جفا نیز میکنی باز این چه فتنههاست که انگیز میکنی
2 دلهای ما نخست به تاراج میبری وآنگه اسپر زلف دلاویز میکنی
3 گر خون چکانی از دل عاشق کراست جنگ شاهی به قلب رفته و خونریز میکنی
4 در بحر دیده آب کجا ایستد ز حوش زینسان که آتش دل ما نیز میکنی
5 خواب شبان مبند به چشمم دگر خیال چون همدم به آه سحرخیز میکنی
6 از خون ما چه توبه دهی چشم مست را از باده حلال چه پرهیز میکنی
7 شهر سرای چون دلت آشفته شد کمال وقتست اگر عزیمت تبریز میکنی